معناي زندگى از مسائلي است که امروزه به صورت جدي براي متفکران و انديشمندان فلسفي مغرب زمين مطرح است.
با مروري اجمالي در مسائل حوزههاي فلسفه، روانشناسى، اخلاق، فلسفه دين و کلام جديد به اين نتيجه ميرسيم که معناي زندگى پر رنگ تر از ديگر مسائل در شاخههاي ياد شده از دانش، مطرح است. در جهان معاصر پديدههاي گوناگوني چون اضطراب، افسردگى، يأس و نوميدى، پوچي و... در ارتباط مستقيم با مسئله معناي زندگى است. رواج روزافزون اموري مانند خودکشى، سست شدن پيوندهاي خانوادگى، طلاق، افزايش اعتياد به مواد مخدر و توهم زا همگي ناشي از نحوه نگرش خاص انسانها به مسئله معناي زندگى است. آلبرکامو معناي زندگى را فوري و فوتي ترين مسئله ميداند.[2]
چیستی معناي زندگى
پرسش از معناي زندگى همواره براي آدمي مطرح بوده است. در تاريخ فلسفه از سقراط، افلاطون و ارسطو پاسخهايي براي چيستي معناي زندگى نقل شده است. متفکرين رواقي و اپيکوري نيز در صدديافتن معنا براي زندگي بشر برآمدهاند. اما به صورت مدون و جدي در دورههاي جديد در مغرب زمين به اين مسئله پرداخته نشده است. فيلسوفان اگزيستانسياليست و فلاسفه اخلاق عمده همتشان در يافتن پاسخ براي معناي زندگى انسان عصر مدرن است. گر چه پاسخ واحدي نميتوان در ميان آنان يافت.
واکاوي واژگاني معناي زندگى ما را به اين امر رهنمون ميسازد که مراد از معناي زندگى براي موجود آگاه و داراي اختيار و آزادي يعني انسان مطرح است.[3] پاسخ به چيستي معناي زندگى به گونه اي سهل و ممتنع است. هر کسي با نگرش خاص حاکم بر فضاي ذهني خود متفاوت از ديگري به اين امر ميانديشد. فيلسوف پاسخي فلسفى، روانشناس پاسخي روان شناختانه، زيست شناس پاسخي متفاوت از اين دو به چيستي معناي زندگى ميدهد.
بسياري از متفکران براين باورند که علت اصلي براي مطرح شدن معناي زندگى آن است که آدمي با پديده اي به نام مرگ مواجه ميشود. چرا که مرگ پايان و محدوديت زندگي اين جهاني است. اگر براي پس از مرگ قائل به حيات و عالمي نباشيم ديگر توجيه منطقي براي زنده بودن نخواهيم داشت و زندگي بي هدف و بي معنا خواهد شد. اما اگر در وراي اين عالم باور به زندگي و حيات ديگري باشد اعمال و رفتار آدمي معنادار خواهد شد.
دين به اين چيستي چه پاسخي ميدهد؟
پاسخ اديان به اين امر متفاوت از نگرشهاي ياد شده است. جهان بيني ديني به جهت پذيرش موجود ابدي و متعالي و زندگي اخروى، حيات انسانها را معنادار ميکند. معنا و هدف زندگي از نظر اديان کاملا مشخص است. حتي اديان غير توحيدي پاسخ روشني به چيستي معناي زندگى ميدهند. در دين بودا رهايي از رنج، هدف از زندگي است و همين امر زندگي را معنادار جلوه ميدهد. در اديان توحيدي زندگي دنيوي مقدمه حيات اخروي است. البته پاسخ همه اين اديان نسبت به اين امر يکسان نيست. در برخي از مذاهب با اسطورههاي مذهبي به معناي زندگى توجه ميشود. در بودائيسم معناي زندگى در رهايي از رنج است
در برخي از اديان آفريقايي به معناي زندگى دايره وار قائل اند. يعني بر اين باورند که انسانها به صورتهاي مختلف به زندگي بر ميگردند و اگر کاري نيمه تمام دارند با مرگ آن کار به اتمام نميرسد؛با برگشت به زندگي آن کار نيمه تمام، اتمام مييابد. در اين صورت زندگي معنادار و هدف دار ميشود.
در مغرب زمين نيز متفکران زيادي به اين مطلب اذعان کرده اند که دين پاسخگوي حقيقي به معناي زندگى است. ويتگنشتاين ميگويد: چيزي که واقعا به زندگي انسان معنا ميدهد، امري متعالي است. داستايوفسکي وکرکگور براين باورند که با ناپديد شدن خدا از صفحه آسمان همه چيز عوض شده و ما ظاهراً در جهان مرده اي زندگي ميکنيم که تاريکي آن دامن گستر است. استيس هم بر اين باور است.[4] استيس آشفتگي انسان در جهان مدرن را ناشي از نبود ايمان و دست برداشتن از خدا و دين ميداند.[5] امروزه آنان که زندگي خود را بي معنا هم ميدانند چاره اي جز معنادهي به زندگي خود ندارند. ولف از متفکران مغرب زمين ميگويد: «کساني که جهان را بي احساس ميدانند استدلال ميکنند که گرچه زندگي ما معنا ندارد اما بايد چنان زندگي کنيم که گويي معنادار است.»[6] کوبين از متفکرين معاصر مسيحي بر اين باور است که در اين روزگار بايد از آموزههاي ديني براي معناي زندگى بهره گرفت.[7]
معناي زندگى به طور مستقيم با پديده اي به نام پوچي در ارتباط است. از خصوصيات زندگي مدرن پوچ گرايي است. شيوه مواجهه با اين مسئله از سوي روان شناسان، فلاسفه و اديان مختلف است. حاکميت نهليسم در غرب سبب شده مسئله معناي زندگى، نفي يا اثبات آن جدي تر از گذشته مطرح شود. پوچ گرايان زندگي را چون با نفي خدا تلقي ميکنند معنايي متفاوت تر از ديگران در زندگي را دنبال ميکنند. بيشتر آنان معناي زندگى را در درون انسان دنبال ميکنند. فلاسفه اي چون سارتر وکامو در رأس متفکران اين امر هستند. برخي از نهليستها زندگي را منفي و پر از درد و رنج ميدانند و برخي نيز آن را هيچ و پوچ و بي معنا ميانگارند. شوپنهاور از جمله متفکراني است که زندگي بشر را منفي ميداند و ميگويد بشر را هيچ آينده اي نيست. نيچه از ديگر متفکران آن ديار است که زندگي را مطلقا هيچ و پوچ ميشمارد. بيشتر طرفداران اين دو نظر، گاه خودکشي را راه حل مناسبي براي پايان دادن به بي معنايي زندگي ميدانند. جداي از بحث نظري وفلسفي در اين مورد، مسئله پوچي امروزه از مشکلات اساسي مغرب زمين است. مردم جهان معاصر تحت تأثير فرهنگ غرب از بي معنايي زندگي رنج ميبرند؛ و دنبال راهکارياند تا خود را از بيهودگي در زندگي برهانند.
به باور بيشتر متفکران امروزه تنها دين است که ميتواند زندگي را از پوچ گرايي نجات دهد. اگر انسان را در جهان، موجودي حقير وزندگي اش را محدود به همين دنيا بدانيم نميتواند در برابر بسياري از مشکلات صبر و تحمل پيشه کند. همين امر سبب احساس پوچي و بيمعنايي در زندگي ميشود.
بنابراين ميتوان نتيجه گرفت که دين نقش اساسي در معنابخشي به زندگي دارد. اگر جهان معاصر به دين و آموزههاي اصلي آن همچون خدا، مرگ و آخرت باور واقعي داشته باشد بسياري از مشکلات حاکم بر جوامع امروزي مرتفع ميشود. اگر انسانها به نفاق و رياکارى، بي مهري و بياعتمادى، اعتياد و دزدي و جنايت، خودکشي و هوسراني تن در ميدهند به آن جهت است که براي دين نقش مهمي در زندگي قائل نيستند.
پاسخ دين اسلام درباره معناي زندگى چيست؟
اسلام دنيا را مزرعة آخرت ميداند. در مصادر روايي و متون اسلامي زندگي مادي انسانها جنبه امتحان دارد و هدف غايي از زندگي قرب الهي دانسته شده است. براي رسيدن به اين هدف انسانها از طريق عبادت و اطاعت خداوند زندگي خود را معنادار ميسازند. دين اسلام درک عميقي از جهان و انسان ارائه ميدهد و انسان را خليفه خداوند بر روي زمين ميداند. باور به اين امر لحظه لحظه زندگي آدمي را معنادار ميکند. از سوي ديگر آموزههاي اسلامي به گونه اي است که سبب آرامش و بهداشت روحي و رواني خواهد شد. اين مسئله خود به گونه اي با معناي زندگى در ارتباط است. از جمله اصلي ترين آموزههاي اساسي دين اسلام ياد خداست و با ياد خدا آرامش روحي در بالاترين سطح خود تأمين ميشود. و همين امر در معنا بخشي به زندگي تأثير فراوان دارد. در مغرب زمين متفکراني چون ويليام جيمز، اميل دورکيم و ماکس وبر بر اين جنبه از کارکرد دين تاکيد دارند. به عنوان نمونه جيمز در کتاب «دين و روان» خود به اين بعد از دين اشاره ميکند.
زندگي معنا دار در اسلام داراي مولفههايي است. مهمترين آنها عبارتند از:تعهد برين، شناخت ارزش حيات، برخورداري از روشنايي و سعادت، جدي گرفتن جهان هستى، به دست آوردن آزادي برين، آزادساختن انسان از مطلق تراشيها.[8]
در جامعه اسلامي بسياري از مشکلات ناشي از بي معنايي زندگي نبايد وجود داشته باشد. البته مطابق آمارها نيز در جوامع اسلامي مانند ايران اين مشکلات و آسيبها کمتر از ديگر جوامع جهان معاصر مشاهده ميشود. اگر مشکلاتي هم مشاهده ميشود ناشي از آن است که افراد به دين توجه نداشتند و به دستورات دين عمل نکردند. از اين رو نميتوان در جامعه اسلامي انتظار داشت که افراد احساس پوچي در زندگي کنند. در پرتو آيين اسلام، مسلمان بر اين باور است که در وراي زندگي مادى، هدفي غايي و معنوي وجود دارد. گر چه در همين عالم مادي اين هدف مطرح است. فرد مسلمان زندگي اين جهاني را فرصتي ميداند که از طريق آن خود را به هدف متعالي و معنوي برساند.
منابعي که به زبان فارسي در مورد معناي زندگى ميتوان به آنها مراجعه کرد: 1. انسان و خدا يامعناي زندگى، لوک فرى، مترجم عرفان ثابتى؛ 2.درباره معناي زندگى، استن رو و کالين ليث، مترجم رضا دانشمندي و محمد قلي پور؛ 3. فصلنامه نقد و نظر، سال هشتم، شمارههاي اول تا چهارم، سال 1382؛ 4. نشريه هفت آسمان، زمستان 1384، شماره28، مقاله مسيحيت و معناي زندگى؛ 5. فصلنامه قبسات، تابستان و پاييز1377، شماره8و9، مقاله نگاهي به نظريه فرانکل در روان شناسي دين؛ 6. نشريه پژوهشهاي قرآنى، شماره 45، بهار1385، مقاله قرآن ومعناي زندگى؛ 7. نشريه بازتاب انديشه، بهمن1380، شماره23.
پرسشهايي که ذيل عنوان معناي زندگى ميتوانند مطرح شوند وتحقيقاتي در مورد آنها به صورت مستقل انجام داد.
1. بين معناي زندگى و دين چه نسبتي برقرار است؟ 2. نسبت سنت و مدرنيسم با معناي زندگى چيست؟ 3. پذيرش خدا در معناي زندگى چه نقشي دارد؟ 4. باورهاي مذهبي چگونه زندگي رامعنا دار ميسازند؟ 5. آيا فلسفه ميتواند به چيستي معناي زندگى پاسخ قانع کننده اي بدهد؟ 6. آيا فيلسوفان مسلمان درصدد پاسخ به چيستي اين مسئله برآمده اند؟اگر آرى، در کدام بخش از فلسفه؟ 7.ارزشمندي زندگي و معناي آن از چه نسبتي برخوردارند؟ 8. هدف زندگي چه نسبتي با معناي زندگى دارد؟ 9. راهکارهاي دستيابي به معناي زندگى در جهان معاصر کدامند؟ 10. يافتن هدف آفرينش چه نقشي در معناي زندگى دارد؟ 11. باور به مرگ و جاودانگي چگونه زندگي را معنادار ميسازد؟ 12. رويکردها و نگرشها به معناي زندگى کدامند؟ 13. اثرهاي بي معنا در زندگي چيستند؟
معارف :: خرداد 1388 - شماره 66
پينوشتها:
[1] . meaning of life
[2] . فصلنامه نقد و نظر، شماره31-32، ص220.
[3] . براي اطلاع بيشر از معناي زندگى ر. ک. فصلنامه نقد و نظر، شماره31-32مقالات و اينک زيستن باخدا،ص63 و معناي زندگى، ص302.
[4] . فصلنامه نقد و نظر، شماره29-30، ص109.
[5] . همان.
[6] . همان. ص29.
[7] . نشريه هفت آسمان، شماره28. ص137-156.
[8] . فلسفه و هدف زندگى، محمد تقي جعفرى، تهران، موسسه تدوين ونشر آثار علامه جعفرى، 1379.
نظرات شما عزیزان: